Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جام جم آنلاین»
2024-04-26@15:40:15 GMT

جنایت هولناک پدر شیشه‌ای

تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۲۴۸۳۰

همسایه‌ها با شنیدن صدای جیغ و ضجه‌های جگرخراش زن همسایه در محله منیریه، نگران و حساس شده بودند. انتظار برای پایان جیغ‌ها بی‌فایده بود. ناچار به مقابل خانه زن همسایه رفته و با صحنه‌ای تکان دهنده مواجه شدند. گلوی دو کودک سه و شش ساله‌ زن به‌طرز وحشیانه‌ای با چاقو بریده شده بود. زن موهایش را چنگ می‌انداخت و صورتش را با ناخن‌هایش می‌خراشید و به مردی فحش می‌داد که ساکت روی مبل نشسته بود و بی‌تفاوت به دیوار روبه‌رو خیره شده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


زنان همسایه تاب و توان عبور از بالای سر جنازه‌ها ‏و آرام کردن زن سیه روز را نداشتند. همسایه‌ها، کلانتری محل را از وقوع جنایت با خبر کردند. چهره عوامل کلانتری نیز با مشاهده آن وضع اسفبار رنگ باخت. اقدامات لازم را انجام و موضوع را به بازپرس قتل و اداره آگاهی اطلاع دادند.
منظره‌ای تکان‌دهنده و هولناک بود که مشاهده‌اش انگار نیزه‌ای در روح انسان فرو می‌کرد. وقتی وارد آپارتمان طبقه دوم شدیم، اولین چیزی که خودنمایی می‌کرد، چاقوی ۳۰سانتی خون آلود بود که روی اپن قرار داشت. یک لیوان شیشه‌ای که تا نصفه داخلش آب بود و آثاری از پنجه‌خونین روی آن دیده می‌شد، روی میز عسلی قرار داشت.
در مورد اهالی خانه از همسایه‌ها تحقیق شد‌ .یکی از همسایه‌ها گفت: «جناب سروان این حسن آقا که بچه‌هاش رو این جوری سلاخی کرده، آدم بدی نبود. اعتیاد داشت ولی سر کار هم می‌رفت اما از دو سال پیش که دیگه سر کار نرفت، ماجرا شروع شد. هرروز با زنش دعوا داشتند. زنش که جای خواهرم باشه، تو بیمارستان بهیاره اون خرج حسن و خونه رو می‌داد. حسن هم مراقب بچه‌ها بود تو خونه، چرا این‌جوری کرد رو دیگه نمی‌دونم.»
ستاره، مادر بچه‌ها بی‌قرار بود و از اقوامش خواستم تا کمی او را آرام کنند. بعد از آرام کردن مادر بچه‌ها تحقیقات از او را شروع کردیم. ستاره همچنان گریه می‌کرد اما شروع به صحبت کرد و گفت: «مردک معتاد سر بچه‌هام رو برید. تقصیر خودم بود که ازش جدا نشدم... گفتم خوب می‌شه، من بدبخت از صبح تا غروب تو بیمارستان کثافت و عفونت مریض‌ها رو تمیز می‌کنم به خاطر بچه‌هام. اینم از بچه‌هام. ده ساله با حسن زندگی می‌کنم. شغلش راننده اتوبوس داخل شهری بود. فقط سال اول زندگی مثل آدم رفتار کرد. بعد معتاد به تریاک و هروئین شد. چند بار خواستند از سر کار اخراجش کنند که رعایت من و بچه‌هایش را کردند ولی این اواخر دیگه نمی‌تونست سر کار بره و خانه‌نشین شد. قرار شد او پیش بچه‌ها بماند و من با رفتن سرکار خرج‌مان را در بیاورم.
حسن را باید به اداره آگاهی انتقال می‌دادیم. ساکت و آرام بود. بعد از عکسبر‌داری و فیلمبرداری، دست‌های خونینش توسط یکی از همکاران ‏در حمام شسته شد. یک دست لباس تمیز از داخل کشوی لباس‌ها پیدا کردیم و به تنش پوشاندیم. در موقع تعویض لباس‌ها حسن اصرار داشت زشت است، اجازه بدهیم پیراهن اتو کرده بپوشد. حسن به‌دلیل سوءمصرف شدید مواد موقعیتش را تشخیص نمی‌داد، پرت‌وپلا حرف می‌زد و نمی‌دانست کجاست.
وقتی به اداره آگاهی رسیدیم، او قادر به بازجویی نبود، زمانی که شغلش را پرسیدیم، گفت: «من برگزیده خدا هستم». مابقی حرف‌هایش نامفهوم بود. با بازپرس جنایی تماس گرفتم و وضعیت حسن را شرح دادم . پیشنهاد کردم به بیمارستان روانی روزبه منتقل شود که بازپرس موافقت کرد. در بیمارستان اقدامات درمانی لازم روی حسن انجام گرفت. پس از ۴۸ ساعت مامور مراقب اطلاع داد حال حسن تا حدودی مناسب انجام تحقیق و بازجویی است. به بیمارستان روزبه رفتم‌. حسن گفت: «هیچ مشکلی ندارم و حالم خوب است».
از متهم خواستم در مورد ماجرای قتل فرزندانش توضیح دهد. حسن سیگاری کشید و شروع به حرف زدن کرد. «جناب سروان بیکار بودم و دنبال کار می‌گشتم، از خدا خواستم کمکم کند. صدایی در گوشم گفت: اگر می‌خواهی کار پیدا کنی باید قربانی بدهی. پرسیدم: چه قربانی‌ای؟ جواب داد: تو از الان بنده برگزیده خدا هستی و باید مثل حضرت ابراهیم فرزندت را قربانی کنی.»
+ خب تو چه‌کار کردی؟
من هم گفتم: «من مثل ابراهیم دستم نمی‌لرزد و به جای یکی هر دو را قربانی می‌کنم و دستور را اجرا کردم. اول به آنها با لیوان آب دادم و رو به قبله قربانی‌شان کردم».
+‌ قربانی‌ات قبول شد؟
- بله.
+ چطور؟
- من الان پزشک شده‌ام، مگر این روپوش را در تنم نمی‌بینی!

در مورد وضعیت حسن با پزشک معالجش صحبت شد که اعلام کرد، نتایج سم شناسی، وجود ماده توهم‌زای آمفتامین یا همان شیشه را در خون وی تایید می‌کند که درحال حاضر هم ارتباطش با واقعیت قطع شده و مشخص نیست چه زمانی هوشیاری‌اش را به دست بیاورد.
شرح اظهارات حسن به بازپرس پرونده اعلام شد. بازپرس دستور داد حسن تا بازیابی هوشیاری و نظر مثبت پزشک معالج در بیمارستان بستری بماند. چند روز بعد خواهر ستاره، زن حسن با نایلونی به اداره آگاهی آمد و گفت: «اینها را در خانه خواهرم ستاره پیدا کردم و متعلق به حسن است».
کیسه حاوی چند گرم شیشه و پایپ بود. ماجرا زیر سر همین چند گرم شیشه بود. حال ستاره، زن حسن را پرسیدم، گفت: «خوب نیست، در بیمارستان بستری است».
طبق نظر پزشکان حسن یک‌سال در بیمارستان تحت درمان بود و با بهبود حالش به زندان منتقل شد. چند سال بعد از روی کنجکاوی پیگیر پرونده او شدم که فهمیدم، زندانی‌ها او را اذیت می‌کردند و بعد از چهار سال زندان به علت ابتلا به بیماری اسکیزوفرنی مقاوم به درمان، برای همیشه راهی بیمارستان روانی شد.

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: جنایت هولناک پلیس آگاهی پلیس آگاهی تهران بزرگ اداره آگاهی همسایه ها سر کار بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۲۴۸۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سحرگاه متفاوت یک زن و ۴ مرد پای چوبه دار

 به گزاش تابناک به نقل از همشهری آنلاین، نخستین فردی که پای چوبه دار رفت و قصاص شد، زن قاتلی بود که به خاطر سرقت النگو و طلاهای زن رمال، جان وی را گرفته بود. شروع این پرونده به شامگاه هفتم اسفند سال ۱۴۰۰ برمی گردد. آن روز به تیم جنایی پایتخت خبر رسید که زنی ۷۰ ساله با ضربات چاقو در خانه اش به قتل رسیده است.

در ادامه تحقیقات مشخص شد مقتول رمال بوده و بواسطه کارش افراد زیادی به خانه اش رفت و آمد داشته اند. بدین ترتیب این فرضیه مطرح شد که یکی از مشتریان پیرزن دست به جنایت زده اند. در صحنه قتل اثر انگشتی بدست آمد که احتمال می رفت متعلق به قاتل باشد.

بررسی ها برای رازگشایی از این جنایت ادامه داشت تا اینکه زن همسایه سرنخ اصلی را در اختیار تیم تحقیق قرار داد: چهلم مقتول به صورت تصادفی صحبت های زن همسایه مان را شنیدم. زن همسایه که فریبا نام دارد به شخصی که آن طرف خط بود می‌گفت که از وقتی همسایه‌مان به قتل رسیده پریشان است و مقتول هرشب به خوابش می‌رود. برای همین احتمال می‌دهم که فریبا در ماجرای قتل زن دعانویس نقش داشته باشد.

زن همسایه به عنوان یکی از مظنونان پرونده بازداشت شد و در تحقیقات گفت: از وقتی مقتول کشته شده خواب‌های پریشان و عجیبی می‌بینم. مدام خواب مقتول را می‌بینم که نام فردی را در خواب برده و می‌گوید قاتلش اوست. او به عروسمان اشاره می‌کند و من با دیدن این خواب خیلی پریشان شده‌ام. همین کافی بود که انگشت اتهام به سمت عروسشان که مشتریان مقتول بود نشانه برود. از سوی دیگر اثر انگشت به دست آمده از محل جنایت با عروس جوان مطابقت داشت.

وی بازداشت شد و در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد: شب حادثه گل کشیده بودم و حال خوبی نداشتم. قرار بود مقتول برایم دعای شکست طلسم و سحر و جادو بنویسد. به اتاق رفت که آن را بیاورد و من هم به‌دنبالش راه افتادم. ناگهان کنترلم را از دست دادم و پیرزن را هل دادم و او روی تخت افتاد. بعد با دستانم خفه‌اش کردم و چند ضربه چاقو هم به او زدم و طلاهایش را سرقت کردم

این زن سحرگاه دیروز پای چوبه دار رفت و قصاص شد.

دومین فردی که به دار مجازات آویخته شد، مرد میانسالی بود که ۲۸ فروردین سال ۹۹ همسر دومش را به قتل رسانده بود.

او در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد و انگیزه اش را اختلافات خانوادگی دانست. این مرد پس از محاکمه در دادگاه کیفری به قصاص محکوم شد و با قطعی شدن حکمش در یک قدمی مجازات قرار گرفت. این مرد پیش از طلوع خورشید روز چهارشنبه پنجم اردیبهشت ماه در زندان قزل حصار پای چوبه دار رفت و قصاص شد تا پرونده زندگیش برای همیشه بسته شود.

محکوم به قصاص دیگری که دفتر زندگی اش بسته شد، مردی بود که هفتم مهر سال ۱۴۰۰ در درگیری پسر جوانی را به قتل رسانده بود. وی در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد و انگیزه اش را اختلاف با مقتول دانست. این قاتل صبح دیروز به دار مجازات آویخته شد.

چهارمین قاتل اما سرنوشتش با ۴ قاتل دیگر متفاوت بود. وی پنجم شهریور سال ۹۶ در درگیری جان جوانی را گرفته بود و نام وی در لیست اعدامی های دیروز قرار گرفته بود. اما بخت با او یار بود چرا که اولیای دم در زندان حاضر نشدند و به دلیل عدم حضور آنها، حکم قصاصش اجرا نشد و به زندان برگشت. پنجمین فردی که دیروز از پای چوبه دار به زندان برگشت، مردی افغان بود که پسر نوجوانی را مورد آزار و اذیت قرار داده بود. او زمانی که پای چوبه دار، توبه نامه اش را ارائه کرد و همین موجب شد تا حکم اعدامش اجرا نشود و به زندان برگردد.

دیگر خبرها

  • جوانی جمعیت نجات دهنده کشور از آینده هولناک کهنسالی است
  • سحرگاه متفاوت یک زن و ۴ مرد پای چوبه دار
  • آماری هولناک؛ «۸۹ درصد فقرا از شاغلین سابق و امروز هستند»
  • شیشه ۳۶ در خراسان جنوبی
  • لحظه هولناک تخریب یک خانه در اصفهان بر اثر بارندگی شدید (فیلم)
  • فیلم لحظه هولناک تخریب کامل یک خانه در اصفهان توسط باران!
  • لحظه هولناک ریزش خانه قدیمی در زواره اصفهان بر اثر بارندگی (فیلم)
  • درخواست برای تحقیقات بین‌المللی درباره گورهای جمعی در غزه
  • آمار‌های هولناک از توحش رژیم صهیونیستی طی ۲۰۰ روز تجاوز به غزه
  • لحظه هولناک وقوع رعد و برق های وحشتناک در چین (فیلم)